نرجس خانومنرجس خانوم، تا این لحظه: 6 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

من و نرجس بانو

دختر شکمو 😉

10 شهریور 98 ظهر بابات تو اتاق خواب خوابیده بود من و تو هم تو اتاق بغلی با هم بازی میکردیم تا بابات استراحت کنه یهو بلند شدی گفتی  _  باید برم  _ کجا بری دخترم ؟ _  برم شکلات بخرم . بیاااا _ برو شکلات بخر بیا با هم بخوریم بابات تو اتاق بغلی خواب بود رفتی بهش گفتی _  بابا شکلات میخوری ؟ خلاصه راضی شدی تنهایی بری خرید  😉 رفتی رو اپن آشپزخونه دست زدی و چیزی نتونستی برداری باز اومدی سراغ خودم گفتی  _  تو برو شکلات بخر 😇😇😇 هی با دستت کمکم هم میدادی که بلند شم مثلا 😅😅. دیگه منم بلند شدم رفتم دو تا از این ویفر رنگارنگا که قبلا ما بهشون میگفتیم کارملا برداشتم تو هم همینطور دنبالم میومدی تو آشپز...
10 شهريور 1398
1